عکسها و مطالب از نشنال جیوگرافیک آمریکا
مارکو پولو
در سال ۱۲۷۱ میلادی مارکوپولوی ۱۷ ساله به همراه پدر و عمویش سفری دور و دراز را از شهر ونیز ایتالیا به سوی قارهء آسیا آغاز کرد. سفر او ۲۴ سال به درازا کشید و بعد از بازگشتش دنیای شگفت انگیزی را که دیده بود – و کسی در اروپا درباره اش اطلاعی نداشت را – شرح داد . مارکو پولو در سفر با کاروانها و از طریق طی کردن مسیرهایی تجاری که از دوران باستان رونق داشتند ، عجایب بسیاری را دیده بود . او اگرچه دربارهء خودش چندان سخن نگفت اما دنیایی که کشف کرده بود را به خوبی معرفی کرد . تصویر بالا نقاشی چهرهء اوست که بر کاشی های موزاییک کشیده شده و در شهر جنوای ایتالیا قرار دارد
آبراه بزرگ ونیز ، ایتالیا
آبراه ( کانال) بزرگ در شهر ونیز یادمان دورهء معماری و شهرسازی سالهای قرون وسطا در ایتالیاست . در همان دوران بود که خانوادهء ثروتمند ″پولو″ که تاجرانی موفق به شمار می آمدند ، سفرخود به سوی چین را به منظور دیدار با قوبیلای خان پادشاه آن کشور آغاز کردند . در آن زمان قوبیلای خان و دیگر بازماندگان چنگیزخان مغول بر بخش بزرگی از قارهء آسیا فرمانروایی می کردند و در قلمرو خود راهی امن و مطمئن را برای تجارت و تبادل کالا میان سرزمینهای مختلف گشوده بودند
عروسی کردها در شمال عراق
بورانی از کف ریش تراشی در جشن عروسی کردهای شمال عراق به راه افتاده است ( ظاهرا” مردم شرکت کننده در عروسی مذکور بجای اسپری کف شادی که در جشن ها از آن استفاده میشود ، به اشتباه ، بر سر عروس و داماد ریش تراشی! پاشیده اند – مترجم ) . مارکو پولو کردها را مردمی نامهربان و بی علاقه به مهمان توصیف کرده که با بی شرمی اموال تجار را به غارت می بردند ( البته کردهای کنونی انسانهایی بسیار شریف و مهمان نواز هستند – مترجم ) وی پیش از رسیدن به کردستان از نزدیکی های دریای مازندران گذشته بود و شرح داده است که در آنجا چشمه هایی دیده که از آنها ماده ای روغنی بیرون می آمد . این نخستین توصیفی بود که یک اروپایی از دیدن چاههای نفت می کرد
خیاطان بغداد
مارکو پولو از دیدن عبایی نازک که مردان عرب در بغداد بر دوش خود می افکنند بسیار لذت برده بود و این ردای توری مانند را که آنسویش پیداست ، دوست می داشت . در این تصویر مردی عرب را می بینید که در بازار بغداد در حال اندازه گرفتن عبایی برای خود است. احتمال می رود که مارکو پولو از بغداد هم دیدن کرده باشد اما بیشتر توصیفاتی که از این شهر و دیگر شهرهای کنونی عراق داشته است حالت نقل قول دارند . یعنی به گونه ای هستند که تصور می شود مارکوپولو آنها را از دیگرانی که به آنجا سفر کرده بودند شنیده است
چشمه گنو
برای رفع خارش پوست عالی است! .. این جمله را مارکوپولو در وصف چشمه ای از آبهای گرم و معدنی به ظاهر کثیف و گندیده ای گفته است که در جنوب ایران قرار دارد . چشمه یا برکه ای که مارکو پولو دیده بوده احتمالا” چشمهء گنو( با کسرهء گ ) است که بعد از گذشت بیش از هفتصد سال افراد محلی همچنان آن آب معدنی بدبو و گندیده را دارای خوص پزشکی می دانند و خود را در آن می شویند . نکتهء دیگری که مارکوپولو در بارهء ایران نوشته بود و باعث تعجب و حیرت اروپائیان شد این بود که گفته بود در شهر ساوهء ایران سه تن از بزرگان آیین مسیحیت به خاک سپرده شده اند
کوههای ایران
آب و هوای بد جنوب ایران مارکو پولو را به شدت آزار داده بود و نزدیک بوده هنگام عبور از رشته کوههایی با ارتفاعی بیش از ۲۴۰۰ متر ( زاگرس) از شدت سرما یخ بزند . خودش نوشته است که با پوشیدن لباسهایی گرم به سختی از آن سرما جان سالم به در برده بود
زنان میناب ، ایران
مارکوپولو نوشته است که وقتی از کوههای زاگرس ( به سمت خلیج فارس ) بیرون آمدیم ، به سرزمینی گرم و سوزان وارد شدیم که مردمانی مسلمان و سیه چرده در آن زندگی می کردند و زنانشان نقاب بر چهره می زدند . مانند زنان نقاب پوش میناب در ایران
جنگجویان شمال افغانستان
روح شجاعت و دلیری! .. این صفتی است که مارکو پولو برای توصیف مردمان ( شمال) افغانستان بکار برده بود . در این تصویر احمدشاه مسعود را می بینید که فرماندهی نیروهای شمال افغانستان را در جنگ با طالبان بر عهده داشت
تریاکی های افغانستان
در درهء وخان ، باریکه ای که افغانستان را به چین متصل می کند ، پیرمردی کنار وافور دراز کشیده و تریاک می کشد . تریاک کشی در افغانستان بطور رسمی ممنوع است
بیابان تکلیماخان ، چین
مارکو پولو دو سال بعد از آغاز سفرش ، به تپه های بیابان تکلیماخان در چین کنونی رسید و سوار بر شتر از آنجا گذشت ، وسیله ای نقیله که برای عبور از آن کویر هنوز هم مورد استفاده قرار می گیرد . مارکوپولو ۱۷ سال در چین ماند و سپس با شرح مجموعهء ماجراهایی که مردم جهان غرب را مبهوت کرد ، به کشورش ایتالیا بازگشت
کودکان تاجیک ، چین
اینجا روستایی در رشته کوه پامیر است و کودکان خردسال تاجیک ( فارسی زبان ) در حالی که درهوایی سرد منتظر باز شدن درهای مدرسه شان هستند، تکالیف درسی شان را که روی کاغذهایی پاره پوره نوشته اند ، با هم مرور می کنند . آنها عضو اقلیت مسلمان چین محسوب میشود و در استان سین کیانگ واقع در غرب آن کشور زندگی می کنند . مارکو پولو از طریق جادهء ابریشم ، در این منطقه به خوبی گام زد و درباره اش نوشت : از این سرزمین تجار بسیاری به سوی اقصی نقاط جهان رهسپار میشوند … ء
برف و بوران ، چین
دانه های برف ، آرام و رقصان، بر سر کارگران کارخانه ای در کاشغر چین که برای وقت استراحت خود بیرون آمده اند می نشینند . مارکو پولو در سرزمین چین شگفتی های بسیاری را دید . او در سفرنامه اش از جمله از سنگ سیاهی نام برده بود که آتش میگرفت و کسی نمی دانست منظورش از آن سنگ چیست . ما امروزه آنرا به نام ذغال سنگ می شناسیم . مارکوپولو در چین شهرهایی را دیده بود که از هر شهری در اروپا بزرگتر بودند . او شرابهایی را دیده بود که چینی ها از برنج می ساختند و پنبه های نسوزی را دیده بود که بنا به باور رایج مردم قرون وسطای اروپا ، تصور می کرد از بدن سمندر ( نوعی مارمولک ) بدست می آیند ، اما در واقع آن پنبه ها از موادی معدنی ساخته میشدند
معبدهای برمه
عبور از مناطقی بودایی نشین ( در منطقهء هندوچین) مارکو پولو را به سرعت با دنیای معابد و صومعه های آنجا آشنا کرد . علاقهء وی به کشف و تماشای این سرزمین او را به سوی پاگان پایتخت برمه ( میانمار) نیز برد . مارکوپولو آنجا را ″ شهری با زیباترین برجهای دنیا ″ توصیف کرده است
پولهای تقلبی چینی
در سفر به چین ، شگفتی دیدن پولهای کاغذی به همان اندازه مارکو پولو را جذب و مبهوت خود کرده بود که نگین ها و ادویه جات آنجا . او متوجه شد که خان بزرگ چین اجازه می داد معادل میزان خاصی از طلا و نقره ، میزان خاصی پول کاغی چاپ شود . مارکوپولو همچنین مراسمی را دیده بود که در آن به یاد شخص عزیزی که درگذشته بود اسکناسهایی تقلبی را درست می کردند و آتش می زدند. این رسمی هست که هنوز هم در چین رواج دارد
راهبان کلاه زرد ، چین
جمعی از راهبان کلاه زرد بودایی پیش از انجام نماز صبحشان در صومعهء لابرانگ واقع در شهر جیاهی از توابع استان کوانسو ، گردهم آمده اند . مارکوپولوی مسیحی این منطقه را سرزمینی پر از مشرکین نامیده بود . مارکو شیفتهء سنتهایی مانند روزه گرفتن ، تراشیدن دائم سر ، داشتن تقویم ماهانه ، و شیوه های سختی بود که این راهبان برای زندگی خود در پیش می گرفتند
پختن پیلهء ابریشم
مارکوپولو می نویسد ″ گاری ها و چرخ دستی های مملو از پارچه های ابریشمی هر روز به بازار این شهر وارد میشوند ″ او سخن از جایی می کند که روزگاری پایتخت قوبیلای خان پادشاه چین بود و امروز بخشی از شهر پکن محسوب میشود . آن پارچه ها که به اقصی نقاط جهان صادر میشدند ، سرمایهء بزرگی برای حکومت چین در آن دوران بودند . روستائیانی که در چین به تولید پیلهء ابریشم اشتغال دارند از زمان مارکو پولو تا به امروز شیوهء کارشان تفاوت چندانی نکرده است . در این روستاها پیلهء ابریشم پخته میشوند تا برای نخ ریسی به اندازهء کافی نرم گردند
پاهای کوچک
این تصویر دو زن مسن از اهالی استان یون نان چین است . به کفش ها و پاهای این دو پیرزن نگاه کنید که چقدر کوچک هستند . علتش این است که در کودکی پاهای آنها را به اجبار در کفشهایی کوچک و چوبین میکردند تا پایشان رشد نکند و کوچک باقی بماند . مجبور کردن دختران به پوشیدن کفشهای چوبی و کوچک نگه داشتن پاهایشان رسم و سنتی هست که از دوران باستان در چین رواج داشته و مختص خانواده های ثروتمند بوده است و در واقع نوعی تفاخر و رسمی اعیانی محسوب می گردیده است . اما در نوشته های مارکو پولو هیچ اشاره ای به این سنت چینی نشده است . مورخین معتقدند که ممکن است مارکو پولو در طول اقامتش در چین با چنین مواردی در اماکن عمومی آنجا روبرو نشده بوده
جمع کردن تور ماهیگیری
قدرتی جمعی ماهیگیران روستایی در غرب هندوستان را قادر می سازد تا به کمک هم تور ماهیگیری شان را از دریا بیرون بکشند . مارکو پولو دربارهء این سرزمین می گوید ″ در اینجا همه چیز با ما متفاوت است ″ این جهانگرد بزرگ دراین بخش مسیر سفرش از چنگال دزدان دریایی و آدمخوران گریخت و سالم به زادگاهش بازگشت و نهایتا” اولین کاشف اروپایی ثروتهای مادی و معنوی جنوب آسیا شد
مرتاض هندی
داستانهای مرواریدهای فراوان ، ادویه های عجیب و غریب و مردانی مذهبی که زندگی سخت و زاهدانه ای را در پیش گرفته اند ، اصلی ترین ماجراهایی هستند که مارکو پولو در فصل دیدارش از هندوستان به آن پرداخته است . این مردان مقدس و مذهبی مرتاض های آن سرزمین هستند که در اینجا تصویر یکی از آنها را می بینید . مارکو پولو در سالهای ۱۲۹۰ میلادی از هندوستان دیدن کرده بود
یادداشت های کریستف کلمب
تصور میشود ماجراهایی که مارکو پولو در سفرنامه اش شرح داده بود الهام بخش کریستف کلمب برای سفر مستقیم دریایی به هندوستان شده بود ( کریستف کلمب دریانوردی ایتالیایی بود که پس از خواندن سفرنامهء مارکو پولو به اهمیت هندوستان پی برد و با اعتقاد به اینکه کره زمین گرد است ، تصمیم گرفت با چند فروند کشتی اسپانیایی از اروپا به سمت غرب براند و برای نخستین بار ، با عبور از اقیانوس اطلس به هندوستان برسد. اما در میانهء راه به قارهء آمریکا رسید و چون این سرزمین تا آن زمان ناشناخته بود ، تصور کرد به هندوستان رسیده است و تا روزی هم که زنده بود آمریکا را هندوستان و سرخپوستان آن قاره را هندی می نامید . جالب اینجاست که در زبان انگلیسی هنوز هم به سرخپوستان آمریکا هندی می گویند – مترجم ) در این تصویر می بینید که ۲۰۰ سال بعد از مارکو پولو ، کریستف کلمب در حاشیهء کتاب ″ شرح جهان ″ وی توضیحاتی را به خط خودش نوشته است
کوه حضرت آدم
رشته کوهی در سپیده دم که لحافی از ابر را برویش کشیده اند و کوه حضرت آدم در میانشان پیداست . قله ای مقدس که در جزیرهء سیلان واقع شده است و نقطه ای مذهبی و زیازتی محسوب می گردد . سیلان را امروزه سری لانکا می نامند . مارکو پولو از این نقطه دیدن کرده است و می گوید زواری که به اینجا می آیند بودائیانی بودند که باور داشتند قلهء آن کوه قبر حضرت آدم است . زائران ( مزار خیالی ) حضرت آدم هنوز هم از شیب این کوه ۲۲۰۰ متری بالا می روند
معبد بریهاندیشوارا ، هندوستان
بیشتر گاو نر را عبادت می کنند . این توصیفی هست که مارکو پولو از پیروان آیین هندو داشته است . او احتمالا” شاهد مراسمی شبیه به آنچه در این عکس می بینید بوده است . در این مراسم یکی از راهبان معبد ″بریهاندیشوارا ″ در ایالت تانجاوور هندوستان با ″ مخلوطی از شیر و ادویه ″ مجسمهء ناندی ، نماد سیوا از خدایان آیین هندو را می شوید . مارکو پولو با تعجب می گوید که مردم هندوهای هندوستان نه تنها گوشت گاو را نمی خوردند ، بلکه (برای تبرک) تاپالهء گاو را هم به در و دیوار منزلشان می زدند!
خشک کردن پارچه ها در هندوستان
چشم انداز تجاری هندوستان بر وضعیت تجارت در ونیز ایتالیا نیز تاثیر می گذاشت . مارکو پولو مرغوبیت پنبهء گجرات هندوستان را ستوده بود . در این عکس می بینید که تولید این پارچه ها و خشک کردن آنها ( بعد از رنگ رزی کردنشان ) بروی زمین همچنان در هند رایج هست
مرتاض برهنه ، هندوستان
ما برهنه شده ایم چرا که از این دنیا هیچ چیز نمی خواهیم .. مارکو پولو در سفرنامه اش جمله ای مشابه با حرفهای این مرتاض برهنه در شهره بمبئی هندوستان را نقل کرده است . مردی که در این عکس می بینید ۴۶ سال است که برهنه بوده و در این مدت هیچ پارچه ای بر خود نگذاشته یا نپیچانده است . دار و ندار او در زندگی اش فقط یک کاسه است و یک جارو . مارکو پولو در بارهء مرتاض های هندوستان و شیوهء سخت و ریاضت کشانه ای که برای زندگی خود برگزیده اند می نویسد : من در شگفتم که این مرتاض ها چگونه زنده می مانند؟
نظرات شما عزیزان:
ارسال توسط nazanin
آخرین مطالب